top of page

اعتقادات بنیادی ایمانداران اهل کتاب

بخش ۱

 

ایمانداران اهل کتاب به اختصار ۲۸ اعتقاد بنیادی ایمانی دارد. در نوشته ذیل، متن رسمی این اعتقادات که در نشست مجمع عام این گروه به رأی گذاشته شد در ادامه با لینک‌های مأخذ شده است.

دنیایی را تصور کنید که شما با صدای طوطی که روی درختی در این نزدیکی ها با شما در حال سخن گفتن است بیدار شوید. یک ببر خیلی بزرگ کنار شما خوابیده باشد اما شما از آن نمی‌ترسید زیرا که او حیوان خانگی شماست و حیوانات دیگر را نمی‌خورد. بلکه او مانند یک غزال علف خوار است. اگر دمش را به پاهای برهنه شما بمالد شما را نگران نمی‌کند برای اینکه کثیف نیست. وقتی به بالا می‌نگرید، متوجه درخت مو با خوشه های انگور آبدار و گوشت آلویی می‌شوید که بالای سرتان را پوشانده است؛ و در ضمن به خرک احتیاجی نیست زیرا که درخت مو وزن خود را تحمل می‌کند. پرتوهای خورشیدی از برگهای مواجش عبور می‌کنند و در نتیجه سایه و روشن زیبایی در چشمان شما به وجود می‌آورند. بعد از طلوع آفتاب وقتی بیشتر مردم با عجله راهی کار روزانه می‌شوند ولی شما کاری ندارید که به خاطرش عجله کنید چه حس خوبی دارد. شما با فراغ بال میوه را از درختان باغ خودتان جمع می‌کنید در حالی که به صرف صبحانه با یکی از همسایگانتان می‌اندیشید. در باغ مجاور نیز همسایگان شما مشغول همین فعالیت ها هستند. هیچ کس به خاطر کار خسته نمی‌شود و تند مزاج نیست زیرا دمای هوا عالی است و همیشه نسیمی ملایم می وزد. برای رفتن به جایی عجله وجود ندارد زیرا اینجا زمان نامحدود است و حتی هیچ کس نمی‌میرد.

آیا تصور شما از بهشت همین می‌باشد؟ خوب وضعیت زمین در ابتدای آفرینش آن توسط خدا اینگونه بود. خدا شرارت و نابودی که مخالف نیکی است را خلق نکرد. در ابتدا هیچ شرارت، بیماری، سرما و گرمای شدید و مرگی نبود. حیوانات یکدیگر را نمی‌خوردند و انسانها نیز حیوانات را نمی‌خوردند. این جهانی عالی بود. عهد عتیق می‌گوید که خدا هر چه ساخته بود، دید و همانا "بسیار نیکو" بود. (سفر پیدایش باب ۱ آیه ۳۱ را ببینید).

 

اگر خدا شرارت را خلق نکرد پس از کجا آمد؟ آیا او اجازه خواهد داد آن تا به ابد ادامه پیدا کند؟ آیا او به بیماری، مرگ و شرارت پایان خواهد داد یا بدبختی های این دنیا بطور نامعلومی ادامه خواهند داشت؟ خبر خوش این که خدا در ابتدا همه چیز را عالی آفرید و یک روز خدا به شرارت پایان خواهد داد. یک روز، ما در دنیایی که به آن اشاره شد با توجه به طرح نخستین خدا زندگی خواهیم کرد.

ما کجا را باید برای یافتن خاستگاه این دنیا، گناه و ریشه کنی پایانی شرارت به دست خدا بجوییم؟ اگر همانطور که برخی می‌گویند خدا بخشنده، رحیم و بامحبت است، آیا برای این پرسشهای اساسی پاسخی ندارد؟ او قطعاً بامحبت، بخشنده و رحیم است و پاسخ ها را تامین کرده است! همه پاسخ ها در کلام خدا یافت می‌شوند.

در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید. کلام خدا به ما می‌گویند که خدا همه را در ۶ روز واقعی آفرید و نه در ۶ سیر طولانی تکاملی. کلام خدا همچنین به ما می‌گوید که خدا به خاطر خلقتش بسیار خرسند بود و اینکه "بسیار نیکو" بود. از سوی دیگر فرضیه تکامل، یک بازی شانس است که برای بقای آن به مبارزه مخلوقات محتاج است. حیوانات یکدیگر را می‌خورند و فقط قویترین زنده می‌ماند. امروز که به جهان می‌نگریم، ممکن است تئوری تکامل به نظر حقیقت داشته باشد، اما کلام خدا نشان می‌دهد که در ابتدا خدای بامحبت همه چیز را عالی ساخت و مرگ وجود نداشت.

تعجب فرشتگان را زمانی که خدا درست جلوی چشمان آنها به همه چیز تنها با گفتن، موجودیت می‌بخشید را تصور کنید! در جایی که هم اکنون زمین وجود دارد فضایی تهی بود اما خدا گفت، "روشنایی بشود." در دم روشنایی شد. خدا گفت، "آبها در یکجا جمع شوند." و آن اتفاق افتاد. خدا گفت، "خشکی ظاهر گردد" و چنین شد. سپس خدا سیاره ها و پس از آن خورشید، ماه و ستارگان را خلق کرد. فقط به بزرگی خورشیدمان بیندیشید. آیا می‌دانستید که خورشید ۱.۳ میلیون بار از نظر حجم از زمین مان بزرگتر است؟ با این حال خدا به سادگی گفت و آن از نیستی بوجود آمد. سپس خدا جانوران، همه جاندارانی که می‌توانند بر طبق خواست خودشان فکر و حرکت کنند را خلق کرد. شگفت آور اینکه همه چیز توسط فرمان خدا اتفاق افتاد.

فرشتگان فرضیه تکامل را باور نکردند. آنها شاهدان خلقت بودند و قدرت عظیم خدا را دیدند. آنها می‌دانند که خدا برای خلقت دنیا به قرون طولانی و چرخه تنازع نژادهای اصلح برای بقا احتیاج ندارد. فقط طی چند روز کار را به اتمام رساند. شکی نیست که خدا به تدریج و طبق شیوه دلخواهش حیات را خلق کرد تا فرشتگان از هر چیز جدید لذت ببرند، به مانند جرعه جرعه نوشیدن یک فنجان چای خوب.

 

ولی سپس خدا کاری متفاوت انجام داد؛ مانند یک سفالگر، او خاک را از زمین برداشت و جسم انسان را بسرشت. در شکل، جسم شبیه به خدا آفریده شد. ولی البته بسیار ساده تر بود؛ بنابراین خدا به انسان (آدم) روح حیات دمید و انسان نفس زنده شد. آن رویدادی بسیار شخصی و صمیمی بود. آیا می‌توانید راهی ویژه تر و محبت آمیز تر از این راه که خدا بشر را خلق کرد تصور کنید؟ شما با چنین توجهی می‌توانید مطمئن باشید که خدا مراقب شماست و به شما محبت می‌کند!

روز ششم خلقت بود که خدا آدم را موافق شبیه خود آفرید (برای مثال، از بسیاری از جَهات شبیه به خودش.) آدم توانایی داشت تا بر همه حیوانات حکومت کند. او قابلیت اخلاقی داشت که هیچ یک از حیوانات نداشتند. آدم می‌توانست بین نیک و بد را تمیز دهد.

 او می‌توانست خدا و دیگران را محبت کند، نه از روی غریزه بلکه با فهم و ادراک. کلام خدا می‌گوید که خدا محبت است. سیرتش، شخصیتش و همه وجودش محبت است. همۀ اعمال، همه آرزوها و خواستش در محبت ریشه دارد. برخی مردم فکر می‌کنند احکام و معیار خدا محدود کننده هستند. ولی احکام خدا جلوه سیرتش هستند. خواست او محافظت از ما در برابر چیزهایی است که به ما آسیب می‌رسانند؛ بنابراین احکام خدا محبت است و به اندازۀ خود او مقدس هستند. آرزوی خدا این است که ما او را از روی محبت خدمت کنیم و برای آنچه هست و کاری که برایمان انجام داده است قدردانی کنیم. او اطاعت با زور را نمی‌خواهد. پس برای محبت کردن بدون خودخواهی باید احکام خدا را بجا آوریم.

خدا همچنین به آدم آزادی انتخاب داد. او می‌توانست خدا را محبت کند یا او را نپذیرد. اگر خدا به آدم آزادی اخلاقی نمی‌داد، بشر هیچ تفاوتی با حیوانات یا حتی رباتها نمی داشتند. آنها می‌توانستند نافرمانی کنند. اینجاست که موضوع خیلی جالب می‌شود و ما باید توجه ویژه ای به آن بکنیم. زمانی که خدا به انسانها فرصت داد که اصول او را بپذیرند یا رد کنند، با خطر همراه بود. آن واقع می‌شود که اغلب محبت خطرناک است! اگر انسان شورش بر علیه خدا را انتخاب کند چه می‌شود؟ او چگونه پاسخ آن را خواهد داد؟ از طرف دیگر اگر خدا هرگز به مخلوقات باهوش توان انتخاب نمی‌داد، محبت بر پایه اطاعت و قدرشناسی از سیرت خدا هرگز وجود نداشت.

بر طبق کلام خدا، خدا به آدم حکومت بر همه زمین و همه مخلوقات را بخشید. او همچنین بشر را کثیر آفرید. خدا به آدم یک همیار داد (همسری بنام حوا). خدا حوا را از یکی از دنده های آدم آفرید و فرمود، "از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، با زن خویش خواهد پیوست و یک تن خواهند شد." (سفر پیدایش باب ۲ آیه ۲۴). حال این عبارتی بسیار جالب است! آدم و حوا هر دو دارای تن هستند اما خدا فرمود آنها یک تن بودند! چطور ممکن است؟ به گفته خدا، زمانی که ما ازدواج می‌کنیم، به همسرمان به گونه ای می‌پیوندیم که ما دیگر دو تن نیستیم بلکه یک تن.

برخی ممکن است بگویند، " اگر خدا می‌گفت یک روح یا یک نیت، من بهتر می‌فهمیدم اما درک اینکه دو شخص جدا از هم می‌توانند یک تن باشند سخت است!" این بدرستی امری سری است که نمی‌توان به آسانی آن را توضیح داد؛ اما فقط به خاطر اینکه ما نمی‌توانیم درکش کنیم آن را اشتباه نمی‌کند. این بدان معناست که ما باید به گفته های خدا اعتماد کنیم. ما کیستیم که به خدا بگوییم زن و شوهر دو تن جدا از هم هستند بنابراین نمی‌توانند یک تن باشند؟ خدا می‌داند که چه می‌کند و توسط موسی نبی فرمود که آنها یک تن هستند؛ بنابراین ما باید در حضور اظهارات خدا سکوت کنیم حتی اگر آنها را نمی‌فهمیم.

 

کلام خدا آشکار می‌کند که در روز هفتم خلقت خدا از همه کارهایش دست کشید. او آرام گرفت. نه به خاطر اینکه او خسته بود، بلکه به خاطر اینکه همه چیز آفریده شد. خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را برای انسان تقدیس نمود. هیچ کس مانند خود خدا در آن روز کار نکرد. قبل از اینکه هیچ مذهبی در دنیا باشد، خدا روز هفتم هفته را آفرید و مبارک خواند، روزی که ما اکنون شنبه می‌خوانیم. او آن را روزی مقدس ساخت. ما نیز این روز را سبت می‌خوانیم. (اعتقاد بنیادی شماره ۶ : خلقت را ببینید.)

 

خدا آدم و حوا اولین انسانها را در باغی بنام عدن گذاشت. درخت حیات در وسط باغ بود. تا زمانی که آدم و حوا از درخت حیات می‌خوردند آنها هرگز نمی‌مردند. آیا تا به حال تصور کرده اید که میوه آن درخت چه شکل و چه مزه ای دارد؟ خوب، آنانی که حیات ابدی را از خدا دریافت می‌کنند یکبار دیگر از آن در زمین نو خواهند خورد. کلام خدا به ما می‌گوید که درخت حیات دوازده نوع مختلف میوه می‌دهد، در هر ماه یک نوع!

در باغ عدن درخت معرفت نیک و بد نیز بود. خدا به آدم و حوا امر فرمود از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخورید یا خواهید مرد. خیلی ساده بود؛ اگر آدم و حوا به خدا اعتماد می‌کردند و او را پیروی می‌کردند، آنها تا ابد می‌زیستند. در میوه آن درخت هیچ نوع معجون یا مادۀ ویژه ای نبود که معرفت شر را افشا کند. معرفت شر نتیجه طبیعی نافرمانی از اوامر خداست؛ بنابراین آدم و حوا فقط می‌توانستند عصیان و گناه را تجربه کنند اگر خدا را نادیده بگیرند؛ اما تا زمانی که زوج جوان اطاعت می‌کردند، آنها معرفت شر را نخواهند داشت زیرا در میان آنها وجود نخواهد داشت.

سپس یک روز حوا در حال قدم زدن در باغ بود و مار را در درخت معرفت نیک و شر دید. آن با او سخن گفت! چه فکری می‌کنید اگر مار با شما سخن بگوید؟ حوا باید مجذوب شده باشد زیرا جوابش را داد!

مار گفت، "آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟" و سپس زن به مار گفت: "از میوه درختان باغ می‌خوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید." مار به زن گفت: "هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا می‌داند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود." سفر پیدایش باب ۳ آیات ۱ الی ۵.

 

آیا متوجه تهمت های ماهرانه ای که مار بر علیه خدا ساخت شدید؟ مار گفت که خدا به آدم و حوا دروغ گفته بود. او گفت آنها نخواهند مرد. بلکه به سطحی بالاتر از آن که هستند خواهند رسید! او تلقین کرد که خدا مسئله نیکی را از آنها پنهان کرده بود. اینها زیرکانه هستند، اما تهمت هایی بزرگ. آنها سایه ای بر شخصیت محبوب خدا و مهربانی ذاتی اش می‌افکنند. حوا چه کرد؟

حوا مار را باور کرد و میوه را خورد! این اشتباهی ساده یا ضعفی برای وجودش نبود. بلکه او به خدا شک کرد و به دیگری اعتماد کرد. او بر علیه خدا طغیان کرد. سپس میوه ممنوعه را به همسرش آدم داد و او نیز آن را خورد. خدا با این وضعیت چه خواهد کرد؟ او گفته است اگر میوه را بخورند، خواهند مرد. آن حکمی دلخواه نبود. نادیده گرفتن خدا نادیده گرفتن حیات دهنده است. آیا خدا این زوج را بدون هیچ بحث بیشتری از بین خواهد برد؟

خدا نزد آدم و حوا آمد و آنان را ندا در داد. با وجود اینکه هرگز از خدا نترسیده بودند، آدم و حوا شرمسار بودند، احساس گناه کردند، فهمیدند که عریان بودند و خویشتن را از حضور خدا پنهان کردند. این همان کاری است که گناهکاران می‌کنند. آنها تلاش می‌کنند اعمال خود را برای اجتناب از بی آبرویی پنهان کنند. با ندایی آرام خدا آدم را گفت چرا می‌ترسد و چرا پنهان شده بود. خدا می‌دانست چه اتفاقی افتاده است، ولی او به آدم فرصتی دوباره می‌دهد تا به گناهش اعتراف نموده و توبه کند. آدم اعتراف کرد ولی فوراً حوا را ملامت نمود. حوا به نوبۀ خود مار را ملامت نمود. گناه با مردم چنین می‌کند، باعث می‌شود دیگران را به خاطر اشتباهاتمان ملامت کنیم.

آدم و حوا از لحاظ جسمانی و اخلاقی موافق شبیه خدا خلق شدند. آنها هیچ تمایلی به گناه و خودخواهی نداشتند. روح خدا تنها چیزی است که می‌تواند فرد را متواضع سازد، ولی هم اکنون آنها خدا را نادیده گرفتند و اربابی دیگر یعنی مار را انتخاب کردند. زمانی که آنها مار را بعنوان اربابشان انتخاب کردند، طبیعتشان شبیه او شد و شروع به ملامت یکدیگر کردند. (در ادامه توضیح خواهیم داد که مار که بود.)

 

علم مدرن کدهای ژنتیکی را باز کرده است و به روشنی نقش وراثت را در خصوصیات به ارث رسیده توضیح داد؛ بنابراین فهمیدن اینکه فرزندان آدم و حوا طبیعت شرم آور، خودخواه و گناهکارشان را به ارث بردند آسان است. حتی امروز زمانی که انسانها به دنیا می‌آیند، فقط می‌توانند طبیعت آدم و حوا بعد از نافرمانی از خدا را دریافت کنند. از اولین لحظات زندگیمان در این جهان افعال و رفتارمان با خودخواهی در آمیخت و خودخواهی در نهایت منجر به گناه می‌شود. پس ما در طبیعتمان گرایش به گناهی داریم که ما را ناپاک و نالایق ورود به حضور خدا و داشتن زندگی ابدی می‌کند. کلام خدا می‌گوید که همه گناه کرده اند و به جلال خدا نمی‌رسند. (اعتقاد بنیادی شماره ۷ : طبیعت انسان را ببینید.)

 

 

 

بخش ۱
bottom of page