top of page

اعتقادات بنیادی ایمانداران اهل کتاب

بخش ۳

 

روز سبت یکی از ده فرمان است. خدا آن را در ابتدا زمانی که او در روز هفتم هفته آفرینش آرامی گرفت خلق نمود. خدا آن روز را تقدیس کرد و هرگز قداستی که در آن قرار داد را برنداشت. آدم و حوا در آن روز آرام گرفتند، مانند ابراهیم نگهدارنده احکام و فرامین خدا. این آیتی مابین خدا و کسانی است که به او ایمان دارند. روز استراحت و پرستش و مصاحبت با ایمانداران دیگر است. به ما واقعیتی را یادآور می‌شود که خدا خلقت و نجات را برای انسانها بدون تاثیر یا کمک آنها میسر نمود. اینها موهبتی رایگان از طرف خدا برای پذیرفتن و اطاعت هستند. سبت از غروب جمعه تا غروب شنبه بر پا می‌شود. (اعتقاد بنیادی شماره ۲۰: سبت را ببینید.)

 

قبل از اینکه خدا ده فرمان را به موسی بدهد آنها را بر روی دو لوح سنگی نوشت. خدا خودش کلمات را نوشت. این الهام مستقیم خدا بود. زمانی که خدا کلمه به کلمه ملهم را دیکته می‌کند ما آن را "ملهم زبانی" می‌خوانیم. به غیر از ده فرمان مابقی نوشته های مقدس رونوشت کلمه به کلمه ای که خدا گفته نیستند. بلکه آنها نوشته های انبیایی هستند که رؤیاها و خوابها یا تعلیم شفاهی توسط خدا دریافت کرده بودند. انبیاء پیام خدا را در کلماتی به انتخاب خودشان و با توجه به توانایی نوشتاری خودشان به مردم ابلاغ می‌کردند. این "ملهم استدلالی" خوانده می‌شود که ارزش تکرار شدن دارد. به غیر از ده فرمان همه کلام خدا نتیجه ملهم استدلالی است. از آنجایی که کلام خدا به طریق ملهم استدلالی داده شده بود و نه ملهم تحت و لفظی، پس اختلافات ناچیز در املاء و قواعد که توسط کاتبان نوشته شدند پیام را باطل نمی‌کند.

برای تقریباً ۲۵۰۰ سال اولیه از تاریخ بشریت، هیچ نوشته مقدسی وجود نداشت. حقیقت بصورت شفاهی از فردی به فرد دیگر روایت می‌شد. کلام خدا با نوشته های موسی نبی آغاز شد. امروز ۳۹ کتاب وجود دارند که مجموعه ای از نوشته های انبیاء عبری قبل از عیسی را تشکیل می‌دهند. مسیحیان این مجموعه از نوشته های نبوی عبری را عهد عتیق می‌خوانند. اعتقاد است که موسی ۵ کتاب اول از این ۳۹ کتاب عهد عتیق را نوشته است. این پنج کتاب بعنوان تورات نیز شناخته می‌شود و شامل: سفر پیدایش، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه می‌شود.

علاوه بر تورات ۳۴ کتاب دیگر عهد عتیق در بردارنده مزامیر و نوشته های بسیاری از انبیاء از جمله دانیال، ارمیاء و سلیمان پادشاه است. در ایران برخی مردم همه عهد عتیق را به تورات می‌خوانند و همه این نوشته های نبوی را به موسی نسبت می‌دهند. ولی موسی همه آنها را ننوشته است. برخی فقط پنج کتاب اول را تورات می دانند. پس زمانی که درباره این موضوعات در ایران گفتگو می‌کنیم فرد باید مراقب نحوه برداشت دیگران از این موضوعات باشد.

همچنین در ایران در رابطه با آنچه نوشته های عهد جدید (انجیل) را تشکیل می‌دهند سردرگمی وجود دارد. بسیاری از مردم در ایران خیال می‌کنند انجیل شامل چهار داستانی است که توسط چهار تن از پیروان عیسی درباره زندگی وی نوشته شده است. این چهار کتاب به نام نویسندگانش: متی، مرقس، لوقا و یوحنا است. هر یک از آنها زندگی و بشارت عیسی را از دید خودشان توصیف کرده اند و شامل کلام حقیقی است که عیسی گفت. شما با خواندن انجیل متوجه خواهید شد که آن شامل رساله هایی از پیروان دیگر عیسی است که از طرف خدا الهام گرفتند. اینها شامل پولس، یعقوب، پطرس و یهودا هستند. در کل ۲۷ کتاب در انجیل وجود دارد که آن را عهد جدید نیز می‌خوانند.

در ترجمه مدرن عهد قدیم و جدید که کلام خدا نامیده می‌شود، برخی اوقات بر روی جلد نوشته می‌شود: تورات، مزامیر و انجیل. خواننده باید متوجه شود که کلام خدا در بر گیرنده ۶۶ کتاب از عهد قدیم و جدید است. هیچ محدودیتی برای کتابهای موسی (تورات) و چهار انجیل وجود ندارد. خواننده باید مواظب این تفاوتها در واژگان باشد. در این نوشته ها وقتی می‌گوییم، "تورات، مزامیر و انجیل" ما به مجموعه کامل نوشته های نبوی عهد قدیم و جدید اشاره داریم. در ایران ترجمه قدیم کلام خدا نیز وجود دارد.

برای ایمانداران اهل کتاب ۶۶ کتابی که عهد قدیم و جدید را شامل می‌شوند کلام خدا است. این نوشته های نبوی اساس ایمان و عقاید ما را تشکیل می‌دهند. اگر مدرس یا نبی ای ادعای دریافت الهام جدیدی از طرف خدا می‌کند، باید سخنانش نسبت به اصول نوشته شده در کلام خدا مقایسه شود و نه از طریق دیگری. اگر ناسازگاری وجود دارد، "الهام" جدید باید رد شود و باطل اعلام گردد. ما معتقدیم که خدا نشان داد که چگونه انسانها می‌توانند جایی در آسمان برای خود به دست آورند و از اراده او در این نوشته های مقدس آگاه شوند. (اعتقاد بنیادی شماره ۱: کلام خدا را ببینید.)

 

زمانی که کلام خدا را می‌خوانیم، روشن است که خدا بنی اسرائیل را برگزید تا از طریق آنها فرامین و احکامش را به جهان آشکار سازد. با قرار دادن آنها در مسیرهای کسب و کار جهانی، خواست که آنها قوم مقدسی باشند که راه نجات را به رهگذران سرزمینشان نشان دهند. خدا نقشه کشید تا آنها را کامیاب کند و توجه مردم را نسبت به عهد ظهور نجات دهنده از تبار ابراهیم، اسحاق و یعقوب جلب نمایند. قربانی کردن دائمی حیوانات نماد حقیقتی بود که دست آورد گناه مرگ است و اینکه نجات دهنده پاک که تنها قربانی قابل قبول برای گناه همه جهان است ظاهر خواهد شد. فقط یک انسان کامل، به جای همه بشریت می‌توانست شیطان را شکست دهد و بر مجازات مرگ ابدی غلبه کند. اسرائیل قوم برگزیده خدا برای این کار بود.

متاسفانه بنی اسرائیل مرتبه بالای خودشان را از دست دادند. آنها تعلیمات خدا را باور نکردند و حتی مرتکب گناه بزرگ، بت پرستی شدند. پس خدا امید داشت که آنها از گناه بت پرستی شان باز گردند، اجازه داد بنی اسرائیل بعنوان اسیر به بابل برده شوند. چطور مردمانی که نیاکان شان بطور معجزه آسایی توسط خدا از بردگی نجات یافته بودند و سرزمین جدیدی به آنها داده شد در برابر بت کرنش کردند؟! آنها کلام خود خدا را که به آنها ده فرمان را می‌گفت شنیدند! باور نکردنی است اینطور نیست؟ خوب اینجا اصل بسیار مهمی وجود دارد که ما نباید هرگز فراموشش کنیم. اگر انسانها تعالیم خدا را نپذیرند، روح خدای مقدس در میان آنها نخواهد زیست و آنها هیچ توانایی در برابر گناه نخواهند داشت. بعد از اینکه اسارت شان در بابل به پایان رسید خدا بازگشت بنی اسرائیل به سرزمین اسرائیل را سازمان داد و برای بیشتر اوقات آنها به خدا باوفا باقی ماندند. ولی آنها با مسئله دیگری در تقلا بودند یعنی غرور روحانی.

انسانها تصور کردند که به اندازه ای درستکار هستند که احکام خدا را بدون کمک او نگه دارند. آنها فراموش کردند که چگونه ریشه های غرور و خودخواهی در قلبهای آنها جاسازی شده بود. آنها ناتوانی شان در برابر گناه را نمی‌توانستند ببینند. آنها تصور کردند که به اندازه کافی مقدس هستند تا الزامات خدا را برآورده کنند. آنها معتقد بودند که قربانی هایشان، دعاها و سفرهای زیارتی شان آنها را به اندازه کافی مقدس می‌کند تا به حضور خدا وارد شوند، ولی آنها خودشان را فریب دادند.

تمام حیوانات قربانی و دعاهایشان بدون ایمان به عهد خدا درباره نجات دهنده بی ارزش بود. قربانی حیوان نمی‌توانست مجازات مرگ ابدی که شریعت نیاز داشت را پرداخت کند. زیارت معابد نمی‌توانست غرور و شهوت را در قلبهایشان عوض کند. آنها نجات دهنده ای را احتیاج داشتند که قربانی ها به او اشاره داشتند. ولیکن آنها به خدا وفادار و شاکر باقی نماندند. شیوه مذهبی که خدا به بنی اسرائیل داد مسیری برای انسانها شد تا تصور کنند که آنها تبرئه شده اند و کفاره گناهان شان را خودشان فراهم می‌کنند. آنها خودشان را از دیگران جدا نمودند و خود را برتر از دیگران دانستند. بنی اسرائیل نمی‌توانست دیگر قوم برگزیده باشد و پیام نجات ظهور نجات دهنده را برای جهان انتقال دهند. خدا با این وضعیت چه می‌کند؟

خدا از طریق انبیاء با بنی اسرائیل عهد بست تا باقی ماندگان از بنی اسرائیل نجات خواهند یافت و خواست خدا را نگه خواهند داشت و اعمالی که خدا آنها را برایشان فراخواند انجام می‌دهند. این چگونه به انجام می‌رسد؟

سالها قبل خدا نجات دهنده را از طریق ابراهیم و سارا وعده داد. با این وجود سارا نازا بود و نمی‌توانست بچه دار شود. پس خدا معجزه ای انجام داد و سارا حامله شد و عاقبت اسحاق را به دنیا آورد. این نمادی بود که نشان داد وعده نجات که توسط خدا داده شد از طریق قدرت اعجاب انگیز خودش به انجام خواهد رسید و نه با تلاش نوع بشر. نجات دهنده جهان نیز از طریق تولدی معجزه آسا به دنیا خواهد آمد.

صدها سال بعد، یک شب جبرئیل بر مریم ظاهر شد و به او گفت که او نیز پسر دار می‌شود. ولی مریم باکره بود و قبلاً هرگز مردی را نشناخته بود. چگونه می‌توانست بشود؟ شنیدن چنین چیزی باید برای یک دختر جوان، شاید ۱۶ ساله تکان دهنده بوده باشد! با این حال او به کلام فرشته ایمان داشت و پیشگویی را قبول کرد. از طریق معجزه روح مقدس خدا مریم حامله می‌شود. کلام خدا نمی‌گوید که خدا با مریم رابطه داشت! بلکه آن اتهام دیگران است؛ اما چه اتفاقی افتاد؟

خدا برای بشر توضیح نمی‌دهد که چگونه معجزاتش را انجام می‌دهد. او توسط انبیاء می‌گوید که او کاری را انجام داد و ما می‌توانیم آن را بپذیریم یا رد کنیم. آیا کار بسیار مشکل برای خداوند هست؟ اگر او بخواهد، می‌تواند باکره ای را حامله کند؟ البته که می‌تواند! پس ما نباید به این شک کنیم.

پس چرا تولد از باکره با اهمیت بود؟ با این که ما همه طریق های خدا را نمی‌توانیم بشناسیم، ما می‌توانیم از آنچه خدا برای ما در کلام خدا آشکار کرده است چیزهای زیادی بیاموزیم. یک چیز که کلام خدا روشن می‌کند آن است که پسر در بطن مریم وجود داشت قبل از اینکه او در بطن مریم قرار داده شود. ولی حالا او مانند کودک متولد می‌شود و مانند انسان زندگی می‌کند! چگونه خدا این کار را انجام داد؟ آیا می‌توانید قدرت خدا را توضیح دهید؟ ما هم نمی‌توانیم!

جبرئیل به مریم گفت پسر را عیسی می‌نامند که تفسیرش به زبان عبری این است "خدا نجات است." کلام خدا همچنین با پیشگویی اشعیای نبی گفت که پسر عمانوئیل نامیده می‌شود که تفسیرش این است "خدا با ما." پس پسر نجات را فراهم می‌کند و همچنین خدا با ما می‌باشد! نجات دهنده جهان نزدیک بود ظاهر شود! عهد ذریت حوا که سر شیطان را می‌کوبد برآورده شد! نجات دهنده از نسل ابراهیم، اسحاق و یعقوب خیلی زود به دنیا می‌آمد! بشریت دیگر نباید منتظر می‌ماند! ولی اجازه دهید آن‌سوی عهد را فراموش نکنیم. خدا به حوا گفت شیطان پاشنه نجات دهنده را می‌کوبد. میلیونها قربانی که بصورت نمادین مجازات گناه را تحمل کردند، به کسی اشاره داشتند که به خاطر مجازاتی که برای گناهان مان سزاوار ما بود واقعاً رنج خواهد کشید. آری، بی گناه، کلام خدا، عیسی مسیح قربانی برای گناهان جهان می‌شود. عیسی به دست شیطان مجروح می‌شود ولی او هرگز نمی‌تواند او را از بین ببرد. تفسیر همه اینها چه می‌تواند باشد؟

عیسی در مورد خودش ادعاهای حیرت انگیزی نمود. بعنوان پسر نجار بزرگ شد و با این حال گفت که او تنها راه منتهی به آسمان بود. چی؟! اگر کسی را که شما می‌شناسید این را بگوید، در موردش چه فکری می‌کنید؟ مطمئناً آنها را بی عقل تصور خواهید کرد! عیسی گفت که او تمام پیشگویی هایی عهد عتیق درباره آمدن مسیح را تمام کرد. اگر کسی در خیابان به شما این را بگوید در موردش چه فکری می‌کنید؟ عیسی گفت من بودم قبل از اینکه ابراهیم باشد. چه کسی اینگونه سخن می‌گوید؟ عیسی گفت که او استطاعت آمرزش گناهان را دارد. چی؟! فقط خدا می‌تواند گناهان را بیامرزد! او فکر می‌کرد کیست؟! عیسی گفت که از آسمان آمده است و هیچ انسانی به غیر از او خدا را ندیده است. علاوه بر این، برای نشان دادن اینکه کلمات عیسی کفر نبود، خدا معجزات را یکی پس از دیگری جلوی مردم میسر نمود. او حتی مردم را زنده کرد! خدا داشت سخنان موعظه عیسی را تثبیت می‌کرد.

عیسی گفت او تنها طریق نجات برای انسانها بود. او نجات دهنده موعود است. عیسی بی گناه بود، با این حال گناهان جهان را بر خود گرفت. سپس او آن گناهان را بر صلیب برد و جان داد، مجازات مرگی که سزاوار ما بود. او کفاره همیشگی برای هر گناهی بود که رخ دهد. نتیجه گناه مرگ است و هر گناهی باید جزایش را بپردازد و گرنه احکام خدا معنا ندارند. برای به دست آوردن عدالت احکام از همه زوایایش، مجازات گناه باید پرداخت شود. همانطور که پیشگویی آشکار کرد، شیطان پاشنه عیسی را کوبید. شیطان بود که عیسی را به گناه وسوسه کرد اما شیطان ناموفق بود. شیطان بود که مردم را وادار به کشتن عیسی کرد. سیرت شیطان و اصول خودخواهی در نبرد بین مسیح و شیطان ظاهر شد. دنیا نظاره گر نتیجه گناه و شورش بر علیه احکام خدا را دید. مرگ عیسی نشان داد که خدا عادل است. کفاره گناه پرداخت شد، ولی فیض خدا را نیز نشان داد زیرا داستان با مرگ عیسی تمام نشد.

برای اینکه عیسی بی گناه بود، قبر نمی‌توانست او را نگه دارد. خدا او را از مردگان زنده کرد. عیسی بر مرگ و قبر برای همه بشریت پیروز شد! نجات دهنده نَبرد با شیطان را پیروز شد! شیطان در نبرد عظیم بعنوان دروغگو و قاتل نمایان شد. همه آنان که به عیسی ایمان دارند، بعنوان قربانی گناهان شان و نجات دهنده، حیات ابدی را به ارث خواهند برد. حیات ابدی! ما می‌توانیم در باغ زیبا دوباره زندگی کنیم جایی که درد، رنج، کار سخت و مرگ وجود ندارد! (اعتقاد بنیادی شماره ۹: زندگی، مرگ و قیام مسیح را ببینید.)

 

اما چگونه یک نفر می‌تواند برای گناهان دیگران بمیرد؟ آیا ظالمانه نیست؟ شاید برای انسان، اما نه برای خدا! مطابق با کلام خدا اگر ما به عیسی ایمان داشته باشیم ما با او یکی می‌شویم پس ما جزئی از او می‌شویم و او جزئی از ما. چی؟ چطور ممکن است؟ خدا روح است. آنانی که عیسی را بعنوان نجات دهنده می‌پذیرند، موهبت روح‌القدس را دریافت می‌کنند که روح مسیح نیز هست. در نتیجه ما بطور روحانی با نجات دهنده یکی می‌شویم. زندگی او برای زندگی ما حساب می‌شود، مرگش برای مرگ ما و قیامش برای قیام ما محسوب می‌گردد. در عیسی ما حیات ابدی داریم. این چطور ممکن است؟ معجزه خداست و به اندازه بارداری سارا و مریم سرّی است. با خدا همه چیز ممکن است!

روح‌القدس زندگی مان را متبدل می‌کند. ما قادر نیستیم قبل از تغییر مذهب کارهای نیک را بدون آمیختن آنها با مقداری از انگیزه های خودخواهانه انجام بدهیم. ولی با وجود روح بی گناه عیسی درون ما، ما بر علیه سیرت و طبیعت گناهکارمان قدرت داریم. حال با روح مسیح، ما می‌توانیم ده فرمان را با محبت و احترام برای کاری که عیسی برای ما انجام داد نگاه داریم، نه بعنوان کوششی برای به دست آوردن حیات ابدی. پس می‌بینیم که مذهب حقیقی، لیستی از عقاید نیست، بلکه تجربه ای است که به موجبش روح مسیح قیام کرده در ما زندگی می‌کند و ما را متبدل می‌نماید. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۰: تجربه نجات را ببینید.)

 

ورود روح‌القدس به زندگی ما تولد جدید خوانده می‌شود. عیسی گفت تا ما از سرِ نو مولود نشویم، ملکوت خدا را نمی‌توانیم دید. بعد از اینکه درباره نجات در مسیح آموختیم و مطابق با اصول ملکوت خدا زندگی کردیم، ما وفاداریمان را به خدا و مسیح با گرفتن غسل تعمید نشان می‌دهیم. غسل تعمید ما نشان می‌دهد ما مرگ، خاکسپاری و قیام عیسی برای خودمان را می‌پذیریم و اینکه متعهد می‌شویم زندگی تازه در مسیح را برگزینیم. در غسل تعمید ما در آب فرو می رویم که بطور نمادین قبر را بیان می‌کند. ما اتحادمان را با مرگ مسیح نشان می‌دهیم. سپس ما از آب بعنوان نمادی از قیام از مرگ در مسیح بیرون آورده می‌شویم. غسل تعمید نمادی از اتحاد روحانی با نجات دهنده مان عیسی است. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۵: غسل تعمید را ببینید.)

بخش ۳
bottom of page